معنی بینایی سنجی

حل جدول

بینایی سنجی

اپتومتری

فارسی به انگلیسی

لغت نامه دهخدا

سنجی

سنجی. [س ِ] (اِخ) ده بزرگی است از قرای مرو. (ابن خلکان ج 1) (الانساب سمعانی) (منتهی الارب).

سنجی. [س ِ] (ص نسبی) منسوب است به سنج که قریه ای است در هفت فرسخی مرو. (الانساب سمعانی).

سنجی. [س ِ] (اِخ) دهی است از دهستان برادوست بخش صوفای شهرستان ارومیه که دارای 123 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).

سنجی. [س ِ] (اِخ) حسین بن شعیب بن محمد سنجی در زمان خود یکی از فقهای مرو و شافعی مذهب بود. نسبت وی به سنج که از قرای مرو است میباشد. او راست: شرح فروع ابن حداد، شرح تلخیص ابن القاص و کتاب المجموع که غزالی در الوسیط از آن نقل کرده است. وفات وی بسال 432 هَ. ق. است. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 249).


بینایی

بینایی. (اِ مرکب) چشم. عین. (برهان). رجوع به بینائی شود. || (حامص) بینائی. دیده وری و بینندگی باشد. (برهان). || قدرت دید. نیروی چشم. رجوع به بینائی شود. || بصیرت.


تاریکی بینایی

تاریکی بینایی. [کی ِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) نقصان فعل حاسه ٔ بینائی: کُمْنه؛ تاریکی بینایی. (منتهی الارب).

فرهنگ فارسی هوشیار

غلظت سنجی

عیار سنجی: اپار سنجی


بینایی

‎ بینندگی بصیرت، قوه باصره یکی از حواس ظاهر که مرکز آن چشم و وظیفه وی دیدن اشیا ء است باصره.


رطوبت سنجی

نم سنجی

فرهنگ معین

بینایی

بینندگی، بصیرت، قوه باصره. [خوانش: (حامص.)]

فارسی به آلمانی

بینایی

Auge (n), Öhr (n), Perspektive

واژه پیشنهادی

فرهنگ عمید

بینایی

بینا بودن، بینندگی،
بصیرت،
(اسم، حاصل مصدر) از حواس پنجگانه که وظیفه‌اش دیدن چیزها است و مرکز آن چشم است،

فارسی به عربی

بینایی

بصر، رویه، عین، منظور، نظر

معادل ابجد

بینایی سنجی

206

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری